به تو می‌اندیشم

همه می پرسند 
چیست در زمزمه مبهم آب ؟ 
چیست درهمهمه دلکش برگ ؟ 
چیست در بازی آن ابر سپید ؟ 
روی این آبی آرام بلند 
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال ؟

چیست در خلوت خاموش کبو ترها ؟ 
چیست در کوشش بی حاصل موج ؟ 
چیست در خنده جام ؟ 
که تو چندین ساعت 
مات و مبهوت به آن می نگری ؟

نه به آب 
نه به ابر 
نه به برگ 
نه به این آبی آرام بلند 

نه به این خلوت خاموش کبوترها 
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام 
من به این جمله نمی اندیشم 

من ، مناجات درختان را هنگام سحر 
رقص عطر گل یخ را با باد 
نفس پاک شقایق را در سینه کوه 
صحبت چلچله ها را با صبح 
نبض پاینده هستی را در گندمزار 
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل 
همه را می شنوم، می بینم

 


به تو می اندیشم
ای سرا پا همه خوبی
تک وتنها به تو می اندیشم

همه وقت، همه جا
من به هر حال که باشم
به تو می اندیشم
تو بدان، تنها تو بدان

تو بیا
تو بمان با من، تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو
به جای همه گلها تو بخند

اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر، تو ببند !
تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو !
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من، تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش

فریدون مشیری                     

 

moshiriadult2 moshirimidage1 moshiriface2 moshiriface3 moshiriface1
Copyright 2012. Powered by etoro review. , LRI Partners, Inc