مرحوم آقای کاظم مشیری تفرشی و همسرشان مهری مجلسی بنیانگذاران مجتمع مسکونی گیلارا میباشند. ایشان در سال ۱۳۰۲ در اراک متولد شده و در سال ۱۳۸۹ در تهران بدرود حیات گفتند.

  ایشان در طول خدمات مهندسی‌ و نظارت خود در وزارت راه و ترابری سفرهای متعددی به سراسر ایران کرده و نقش مهمی در نقشه برداری اولیه راههای اصلی‌, فرعی و مال رو کشور و توسعه آنها داشتند.

 آقای مهندس مشیری فعآلیاتهای عمرانی خود را بر روی این زمین جنگلی‌ به‌ طور مداوم ادامه داد و آن را به شهرکی مسکونی تبدیل کردند. پس از ۴۵ سال پیگیری خستگی‌ ناپذیر، شهرک گیلارا به عنوان یکی‌ از مجتمع های مسکونی ارام، زیبا و مرغوب استان مازندران به شمار میرود.


تا هستم اي رفيق نداني که کيستم  ...  روزي سراغ وقت من آئي که نيستم  -  از اُستاد شهریار

 villa

! باغبان پیر


باغبان سلام! ای باغبان پیر! با تو هستم! با تو که برف پیری تمام سر و ابروها و سبیل های ترا پوشانده! می‌خواهم با تو درد و دل کنم. تو هم با من صحبت کن. از درد دلهایت بگو. از شادیهایت بگو. از رنجهایی صحبت کن که آثار آن را از لا بلای چین و چروک‌هایی‌ که زیر آفتاب سوخته و برشته و قهوه‌ای شده و به سیمای تو نقش داده میتوان دید. از زحمتهایی بگو که در زمستان و تابستان، در سرما و گرما کشیدی و به باغ جان دادی، و پینه‌های دست تو و چشمان بی‌ رمق گود افتاده در کاسه سرت از آن حکایت‌ها دارد. چرا ساکت هستی‌؟ چرا حرف نمیزنی؟ مگر صدای مرا نمیشنوی؟ مگر مرا نمی‌بینی؟ ...
نوشته کاظم مشیری                  

 

  من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
  من ان خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
  اگر گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم
  من ان دردم که هر جایی پی مرحم نمی گردد
  من ان عشقم که با هرکس سر سفره نمی شیند
  اگر من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم 

  ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.
  به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم. 
  اگر تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم.
  چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخد.
  من ان شوقم که اشکامو به جز محرم نمیبیند.
  اگر باران پربارم به صحرا دل نمی بندم.

   چیست؟ 

همه می پرسند 
چیست در زمزمه مبهم آب ؟ 
چیست درهمهمه دلکش برگ ؟ 
چیست در بازی آن ابر سپید ؟ 
روی این آبی آرام بلند 
که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال ؟
                   
 

چیست در خلوت خاموش کبو ترها ؟
چیست در کوشش بی حاصل موج ؟
چیست در خنده جام ؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری ؟

       فریدون مشیری